سیدمهدی سیدمهدی، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
سید علیسید علی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

فرشته های کوچولوی من

آشپزخونه ی نی نی جون(پخت نون)

سلام دوستای گلم. امروز با آموزش مشروح کماچ(نون محلی )در خدمتتونم. البته کار سختی نیست ،چون واسه ی پختش من از نونوایی خمیر خریدم و مابقی مواد رو اضافه کردم. خب برای دیدن مراحل کار به ادامه مطلب تشریف ببرید.   همونطور که میبینید،مواد لازم شامل (نمک ،زردچوبه ،تخم گشنیز و زیره ی سبز نیم ساییده ،جزغاله(دنبه ی سرخ شده ی گوسفند)میباشد. البته پیاز هم هست که ریز کرده و در روغن حیوانی (من از روغن دنبه استفاده کردم) سرخ میکنیم. در مرحله ی بعد نمک و تخم گشنیز و زیره را اضافه کرده یک تفت کوچک داده و بعد جزغاله ها را کوبیده و اضافه کرده و سر تفت داده ودر آخر زرد چوبه را اضافه کرده و تفت داده و زیر مواد را خامو ش میکنیم. ...
31 شهريور 1393

کشباف جدید

سلاااام. امروز قصد دارم یک مدل کشباف جدید رو که خودم تازه  از خاله جونم یاد گرفتم و به کار بردم ،براتون توضیح بدم. برای بافت به تعداد مورد نظر دانه سر بندازید. رج اول،یک دانه از رو ،یک دانه از زیر رج دوم ،دانه های زیر را به صورت پیچ(یعنی به جای این که نخ را ساده بگیریم ودر بیاوریم ،میله را از جلوی نخ رد کرده ،دور داده و در میآوریم)میبافیم و دانه های رو را نمیبافیم(باید دقت کنید ،نخ از روی دانه های رو رد شود) این دو رج را تا انتهای کشباف ادامه دهید. نکته:کمی کار کند پیش میره ،ولی حسن این کشباف اینه که بعد شستن شل  و گشاد نمیشه اگه سوالی بود ،در خدمت هستم
19 شهريور 1393

سرگرمی جدید

سلام مهدی جونم کم کم داریم به آخر تابستون نزدیک میشیم.حال و روز همگی خوبه ،تو کتاب فصل میوه چینیتو  تقریبا تموم کردی و حدود 20 صفحه ازش مونده،(برات یاد آوری میکنم که این کتاب ،یک کمک آموزشیه واسه اینکه شما درسهاتو تو تابستون از یاد نبری)گاهی هم قرآنتو میخونی. الان تا آیه ی 33 از سوره ی نازعات رو حفظ کردی و به جز این سوره ، بیست و سه تا سوره ی دیگه هم از جزء سی قرآن رو بلدی.بازی با کامپیوتر و گوشی مامان و بابا هم هنوز طبق سابق از علاقه هاته،یکی دیگه از علاقه هات هم اینه که آخر هفته رو بری و خونه ی مامان جون و آقا جونت بخوابی و با اونا بری باغ.البته راستش ما هر هفته این اجازه رو به شما نمیدیم ولی خوب شما با اصرارت ما رو قانع میکنی و می...
14 شهريور 1393

جمله بندی زهرا سادات.

سلام  دیشب زهرا سادات کوچولوی ما،نمیخوابید. ساعت دوازده و نیم گفت؛ نون و پنیر و چند لقمه ای خورد .بعد که لامپ رو خاموش کردم یک دفعه شروع کرد با پا کوبیدن روی تخت و گریه  کردن و در همون حال میگفت .برق می خواهه روشن باشه. برق میخواهه روشن باشه.البته که  بلده بگه من میخوام روشن باشه ، ولی میگفت، برق می خواهه روشن باشه. چند روز پیش هم جارو برداشته بود و میگفت :می خوام آرو و درد دیری تنم. ( جارو و گرد گیری کنم) خلاصه مامان ،حسابی جالب حرف میزنی،اکثر اوقات بنده هم به عنوان مترجم مخصوص کنارتون حضور دارم. تازگی ها اعتماد به نفست بالا رفته و تند تند حرف میزنی واسه همین کمی واسه بقیه نامفهومه و حضور من رو میطلبه تا ترجمه کنم....
10 شهريور 1393

خدایا....شکرت

من تو را دارم  و آسوده ام ، تو را دارم و شادم، ممنون که من را در معرض امتحانات سخت نمیگذاری ، ممنون که تا تنها میشوم...تا بغض میکنم  به دادم میرسی خدایا پیش تو سر افکنده ام  آن طور که باید نیستم  ولی تو بهتر از آنچه باید باشی ،هستی گاهی شدید منتظر مجازاتم ....وتو میبخشی گاهی که سخت دنبال زندگی ام  ....تو  ناگهان دستم را میگیری و چنان آسان میکنی امور را .. که فقط میتوانم بگویم خدایا شکر شکر ،شکر،شکر   سلام  چند هفته ی اخیر من  خیلی نگران وضعیت کاریم بودم .البته هر سال این وقت سال ،اوضاع همین جوریه. ما معلم ها ،مخصوصا من که تو یک منطقه ی محروم کار میکنم...
6 شهريور 1393
1